ادبیات فارسی جورچینی از شعر و نکته در ادبیات فارسی |
|||
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : سودابه صولتی
رندان ثنايت مي كنند...
اي يار بي زنهار ما رندان ثنايت مي كنند رند تبریزی پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:55 :: نويسنده : سودابه صولتی
تقدیم به ... ای که جز آتش قهرت به دل ما نکنی پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:28 :: نويسنده : سودابه صولتی
برخی شاعران سرود گوی و آشنا به موسیقی
شاعران ناآشنا با موسیقی برای خود راوی برمی گزیده اند. اکنون به معرفی سه تن از شاعران سرودگو و آشنا به موسیقی فارسی می پردازیم : ۱– رودکی سمرقندی ریگ آموی و درشتی های او / زیر پای پرنیان آید همی ... ۲– منوچهری دامغانی سبک منوچهری : ۳ – حافظ دلیل دوم صحیح تر به نظر می رسد چرا که بسیاری از موسیقی دان ها به ویژه آوازخوان های ایران کنیه ی «حافظ» داشتند. حافظ در برگزیدن تخلص خود از آرایه ی ایهام بهره گرفته است. تا هردو معنی آن را در ذهن دوست داران خود تداعی کند. سبک حافظ : ۲– خواندن قرآن به صوتی خوش و آن هم با چهارده روایت بدون آشنایی با موسیقی شدنی نبوده است. ۳– از آن جا که شعرهای حافظ متناسب با موسیقی است، می توان بیش تر آن ها را در دستگاه موسیقی قرارداد از این رو نیز هست که برای این شعرها آهنگ های زیبایی ساخته و اجرا کرده اند. پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:26 :: نويسنده : سودابه صولتی
کتابهای زبان پهلوی مهم ترین کتاب های زبان پهلوی در سه سده ی نخست هجری كه بیش تر تفسیرهای اوستا و توضیحات مطالب دینی است و مربوط به آیین زرتشت بوده و هستند عبارتند از: ۱- بندهش: بندهش به معنی اصل و مبدأ آفرینش است. بخشی از این كتاب دینی در اصل آفرینش و شرح آیه های اوستاست كه درباره ی خلقت بیان شده است و بخش دیگری از این كتاب داستان ها و افسانه هایی است كه از آغاز خلقت و پیدایش پیشدادیان و جمشید و كیان تا دوران گشتاسب و ظهور زرتشت است و در این كتاب می توان با مسایل تاریخی و جغرافیایی آشنا شد و بخش تاریخی – از فصل ۳۳ – این كتاب را یكی از خاورشناسان به نام دارمستتر در جلد دوم از كتاب زند اوستای خود ترجمه كرده و شرح و توضیحاتی بر آن افزوده است. در این كتاب مسایل تاریخی و جغرافیایی مربوط به ایران قدیم را می توان به دست آورد. این كتاب با عظمت در مغرب زمین به ویژه در كشورهای اروپایی مورد توجه دانشمندان و مترجمان قرار گرفت و نخستین بار در سال ۱۷۷۱ به وسیله انكتیل دوپرون ترجمه شد. ترجمه های دیگری نیز به وسیله سایر خاورشناسان و پژوهشگرانی چون وسترگارد، هوگ، وندیشمن و وست صورت پذیرفت و نسخه ی كامل این اثر به سال ۱۹۰۸میلادی توسط ادوارد تهمورث دینشاجی انكلساریا در شهر بمبئی هندوستان به چاپ رسید. ۲- دینكرت: این اثر همان گونه كه از نامش برمی آید به معنی كرده ها و اعمال دینی است و مهم ترین كتاب پهلوی است كه خوشبختانه موجود است. این اثر در آغاز ۹ جلد بوده كه هفت جلد آن به دست ما رسیده و دو جلد دیگر آن موجود نیست نام اصلی اش زند اكاسیه است و بعدها در دوره ی ادبیات پهلوی به دین كرت اشتهار یافت. این كتاب مشتمل است بر كلیه ی آثار و رسوم و آداب دینی زرتشتیان. دینكرت از بابت حفظ روایت های تاریخی، دینی و ادبی و مسایل ملی عصر ساسانی از آثار بسیار ارزشمند به شمار می آید و از لحاظ حفظ گوشه ای از فرهنگ ایران باستان سند پر ارزشی است. دینكرت در زمان مأمون خلیفه ی عباسی به وسیله آتورفون بغ فرزند فرخزاتان تألیف و تدوین شده است. این كتاب پهلوی مانند دیگر آثار موجود مورد توجه خاورشناسان و پژوهشگران اروپایی قرار گرفت از جمله وست در مورد مجموع كلمه ها و واژه های آن به پژوهش پرداخته است و ارزش این كار در اینست كه ۲۱ بخش (نسك) اوستایی دوره ی ساسانی در جلد هشتم آن خلاصه و حفظ شده است. گذشته از اطلاعات دینی و عقاید و روایت های مذهبی، مقداری از این كتاب نیز مربوط می شود به پادشاهی كیومرث تا كی گشتاسپ و ظهور زرتشت. كتاب دینكرت به جهت اهمیت مسایل دینی و تاریخ ادبیات مزدیسنا به وسیله ی پژوهشگر بزرگ دستور پشوتن سنجانا در ده جلد و سپس به وسیله ی فرزندش داراب سنجانا در ۹ جلد دیگر به گونه ای بسیار كامل و با توضیح ها و حاشیه های قابل استفاده با متن پهلوی آن و ترجمه اش به زبان های انگلیسی و گجراتی درهندوستان به چاپ رسیده است. ۳- كارنامه ی اردشیر بابكان: این كتاب مشتمل است بر داستان های تاریخی بسیار فصیح و روان به زبان پهلوی. موضوع این كتاب بیش تر مربوط است به بزرگ شدن اردشیر بابكان و فرار او با دختران اردوان و پیروزی او بر اردوان و تولد فرزندش به نام شاپور. استاد بزرگ توس یعنی حکیم فردوسی د رنظم این بخش از شاهنامه به این اثر توجه كافی داشته است. ۴- ایاتكار زریران: موضوع عمده ی این كتاب شرح جنگ های مذهبی گشتاسب با ارجاسب است. زریر برادر و سردار لشكر گشتاسب برای حفظ و حمایت از آیین مذهبی زرتشت مأمور جنگ با ارجاسب شاه پادشاه ناحیه ی توران شد. در این جنگ زریر شجاعت و دلیری ویژه ای از خود نشان داد ولی سرانجام کشته شد. از آن جایی كه در آیین بهدینان همیشه به نقل از گفتار آسمانی زرتشت غلبه بر سیاهی ها و خوی اهریمنی با یزدان است در پایان دیده می شود كه سپاه زریر با وجود تحمل رنج و با به كار گرفتن صبر و متانت پیروز می شود. دقیقی توسی شاعر معروف در سرودن هزار بیت باقی مانده از او كه نعل به نعل در شاهنامه فردوسی نقل شده است، از یادگار زریران بهره برده و مفهوم های آن را به شیوه ی نظم ارایه داده است. ۵- مادیگان چترنگ: یا چترنگ نامگ. همان گونه كه از عنوانش پیداست، موضوع این رساله قانون و قرار داد بازی شترنج و در باب پیدا شدن و اختراع این بازی است. در این رساله در مورد ابداع بازی نرد به وسیله بزرگمهر حكیم نیز سخن رفته است. این اثر ارزشمند با حفظ اصل پهلوی آن و صورت گجراتی این رساله با ترجمه انگلیسی آن به دست توانای پشوتن و دستور بهرام جی سنجانا به سال ۱۸۸۵ میلادی به چاپ رسیده است، فردوسی شاعر بلند آوازه ی ایران زمین درباره ی این بازی و داستان شترنج نامه سخن گفته است. ٦- خسرو كوه اتان ورتك: - موضوع این كتاب بحث و مناظره میان خسرو انوشیروان و جوانی از نجبا و اشراف ناحیه ی خراسان است، خسرو انوشیروان درباره ی گیاهان، ظهور شكار، تیراندازی، ورزش و مسایل دیگر پرسش هایی از این جوان می كند و جوان با توجه به شعور ذاتی تا حد امكان پاسخ می دهد، در واقع باید این كتاب را نمونه ای از كیفیت آموزش و پرورش در ایران باستان به شمار آورد. ۷- شكند گمانیك ویژار: این اثر مهم در مورد حقانیت و رسالت اشوزرتشت نوشته شده است. این اثر به وسیله ی یكی از دانشمندان به نام ‹‹مردان فرخ اورمزد داتان›› كه در نیمه ی نخست سده ی سوم هجری می زیسته، نوشته شده است. در این كتاب مسایل فلسفی فراوانی تدوین شده است. به جهت اهمیت این اثر پهلوی، ترجمه هایی از آن به زبان های گوناگون صورت گرفته است. از جمله به وسیله ی دانشمند بزرگ زبان شناس فرانسوی پیرژان دومناس و استاد دانشگاه پاریس (سوربن) به سال ۱۹۴۵م با خط لاتین و متن پهلوی و تعلیقات و توضیحات واژه های دشوار آن به چاپ رسیده است. در سال ۱۸۸۷م این اثر به کوشش هوشنگ دستور جاماسپ – جی جاماسپ اسانا و وست با متن پازند و ترجمه ی سانسكریت بار دیگر به چاپ رسیده است. ۸- ارداویراف نامه: این كتاب مربوط است به معراج ارداویراف، یكی از بزرگان و زاهدان دین زرتشت و آگاهی دادن او در مورد بهشت، دوزخ و انواع خوبی ها و نیكی ها. همان گونه كه پیش از این اشاره شد، این كتاب به وسیله ی شاعر توانای سده ی هفتم هجری، بهرام پژدو به فارسی برگردانده شده است. این اثر به وسیله ی پوپ به سال ۱۸۱٦م در اروپا ترجمه شد و بار دیگر در سال ۱۸۸۷ میلادی بارتلمی آن را به زبان فرانسه ترجمه كرد. كتاب های دیگری كه در سه سده ی نخست هجری برابر با نهم میلادی به پهلوی تدوین و تألیف شده است، بسیار است كه البته شرح همه ی آن ها در این جا شدنی نیست و لازم است به دنباله ی بحث بالا به گونه ی بسیار مختصر و فهرست وار از برخی دیگر آن ها در این جا یاد آوری شود. بدون آن كه به شرح های مفصل و تفصیل های كامل آن ها اشاره شود. این آثار عبارتند از: زات سپرم، شهرستان های ایران، اندرژ آتورپات مارسپندان، زرتشت نامك، داتستان دینیك، شایست و غیره كه امیدواریم در آینده در دنباله ی بحث بالا بقیه ی این آثار را که چه به زبان و خط پهلوی و چه به زبان پارسی باقی مانده است به تفصیل معرفی کنیم. پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:15 :: نويسنده : سودابه صولتی
در آشپزخانه ی زبان فارسی
(درباره ی کاربرد فعل «خوردن» در زبان فارسی)
درنگی در زبان فارسی و گفت و گوی روزمره ی فارسیزبانان و نگاهی به شمار عبارات و استعاراتی که در این زبان برای فعل «خوردن» و انواع خوراکی ها به کار می رود، موجب شگفتی هر پژوهنده ای میگردد. گرچه میتوان حدس زد که در همه ی فرهنگها استعاراتی در رابطه با خوردن و خوراکی ها موجود باشد. لیکن خوردن و مسایل مربوط به آن، چون آن با فرهنگ و زبان فارسی آمیخته شده است که میتوان ادعا کرد که حذف این استعارهها از زبان فارسی، ارتباط فارسی زبانان را با واقعیت مادی اگر نه گسسته، بلکه دست کم به شدت مختل می سازد و شرح بسیاری از حالات روحی ـ روانی و موقعیتهای گوناگون اجتماعی را اگر نه ناممکن، دست کم بسیار محدود میسازد. ذهن فارسیزبانان در موقعیتهای گوناگون و بسیار متفاوت زندگی روزمره از عبارات ساخته شده از فعل خوردن استفاده میکند و ما برای نمایاندن دامنه گسترده ی این کاربرد، تنها نمونههایی از آن ها را در زیر می آوریم :
ـ در زبان های اروپایی هنگامی که کسی از گفتار یا کردار شخص دیگری بیش تر از گفتار یا کردار خود جانب داری میکند، عبارتی را از عرصه دین به عاریه میگیرند و او را «مسیحیتر از پاپ» میخوانند. فارسیزبانان برای گفتن همین واقعیت عبارتی از حوزه آشپزخانه را ترجیح میدهند و او را «کاسه ی داغتر از آش» می نامند.
ـ افعال زیبای «نوشیدن» و «آشامیدن» به دست فعل «خوردن» چون آن از صحنه ی زبان روزمره رانده شدهاست که فارسی زبانان چای، شیر، شربت و همگی مایعات و نوشابهها را نمیآشامند یا نمینوشند، بلکه «میخورند» و عرصه ی کاربرد این فعل به مایعات محدود نشده و «هوا» را هم شامل میگردد.و ایشان برای «هوا خوردن» است که به دامن طبیعت میروند،
ـ برای ذهن فارسیزبانان حال کسی که مجبور است تاوان عمل خوشایندی را که از او سرنزده است بدهد، با مقایسه با حال کسی که «آش نخورده و دهان سوخته» دارد، آسان و قابل درک میشود.
ـ در زبان فارسی هر چیز که نامناسب باشد، چنگی به دل نمیزند و «دندانگیر» نیست
ـ «برای چیزی دندان تیز کردن» نیز به معنی قصد تصاحب کردن آن چیز است.
ـ ذهنیتی که عبارت «مورچه چیه که کلهپاچهش باشه» را پرورانده است، بسیار حیرتانگیز است. دست کم آن که تصویری شگفت آورتر از «کلهپاچه ی مورچه» در هیچ جا وجود ندارد.
ـ هنگامی که کسی در برابر دو گزینه قرار میگیرد که یکی از آنها کاملن بیارزش و دیگری کم ارزش است و او دومی را بر می گزیند، انگیزه ی رفتار خود را با «کاچی به از هیچی» بیان می کند.
ـ و برای بیان «مشکل کردن بی هودهی کارها»، از تصویر بدیع «چرخاندن لقمه دور سر» بهره می گیرد..
ـ دست زدن به کاری که زحمت آن بیش تر از توانایی کسی باشد: « لقمه ی بزرگ تر از دهان برداشتن» است.
ـ «آشی که یک وجب روغن روی آن باشد»، برای فارسی زبان تهدیدی ترسناک است.
ـ از پس کسی برآمدن: را «یک لقمه ی چپ کردن».می نامد.
ـ عاقبت ِ ناخوشایند عمل یا رفتار خوشایند، مانند لرز کسی است که خربزه خورده باشد.
ـ آن هنگام که مسئولیت انجام دادن یا ندادن کاری متوجه کسی باشد، یا اعمالی که انجام دادن یا ندادن آنها نتیجه ی یکسانی داشته باشد، یادآور «آش کشک خاله» است.
ـ برای توضیح رفتار کسی که در کارهای گوناگون دخالت بیش از حد میکند، او را به «نخود هر آش» تشبیه میکنند.
ـ «نه به این شوری شور و نه به این بینمکی» با آن که به ذائقه مربوط است، لیکن توصیهای به آشپزها نیست، بلکه نشاندهنده عدم وجود تعادل در رفتارهای گوناگون انسان است.
ـ یکی دیگر از نشانههای عدم تعادل در رفتار آدمی آن است که با خوردن یک غوره سردیاش بشود و با خوردن یک کشمش گرمیاش.
ـ اعتدال یا رعایت انصاف آن است که رفتار آدمی طوری باشد که: «نه سیخ بسوزد نه کباب».
ـ. آجیل مشکلگشا در «فرهنگ بزرگ سخن» اینگونه تعریف شده است: «آجیلی که آن را به نیت برآوردهشدن حاجتها و رفع گرفتاریها بین مردم پخش میکنند». (جالب آن که آجیل به صورت مجازی معنی «رشوه» هم میدهد. فرهنگ سخن آجیلخوری را به معنای رشوه گرفتن و آجیلدادن را به معنای رشوه دادن ثبت کرده است).
از جمله خوردنیهای دیگری که کاربرد مشکلگشایی دارد، میتوان از آش و شلهزرد نذری نیز نام برد.
ـ در فرهنگ ایرانی دو موقعیت مناسب برای شناخت دوست شناسایی شده است. یکی در سفر و دیگری «سر سفره».
ـ سادهترین کار در زبان فارسی کاری است که به خوردن مرتبط است: مثل «آب خوردن»
ـ و فرد وقتی به درجه بالایی از بدبختی میرسد دیگر «آب خوش از گلویش پایین نمیرود».
ـ سماق مکیدن به معنی وقت را در انتظار بی هوده تلف کردن است. از این گذشته مزه ی آن ترش است و باعث ازدیاد ترشح دهان می گردد. مقام ترشی در مقایسه با مزههای اصلی، یعنی شیرینی، شوری ( مثلا خیارشور) یا حتی تلخی (قهوه) در پایینترین رده قرار دارد و عبارت «ترشرو» نیز به معنی «عبوس» است.
ـ. برای ترغیب فارسیزبان به تحمل و صبر، باید به او وعده ی حلوا داد. گر صیر کنی ز غوره حلوا سازی.
ـ مراسم نامزدی یا عقد که پیشمرحله ی زندگی مشترک دو انسان است در زبان مردم به «شیرینیخوران» مشهور است. دادن این عنوان به این مراسم، خوردن شیرینی را گویی هدف اصلی این مراسم می داند.
ـ احترام به شکم، فارسی زبان را وامیدارد که در وقت خوردن پلو زیباترین لباس خود را بپوشد و «لباس پلوخوری» در زبان روزمره به معنی زیباترین لباس است.
«در دیزی بازه، حیای گربه كجا رفته ؟» در ستایش شرم به عنوان یکی از ارزش های درو.نی شده ی انسان به کار می رود.
ـ شخصی که در راه رسیدن به چیزی از فرط اشتیاق یا دستپاچگی گرفتار خطری می گردد و یا صدمهای «میخورد» از هول «حلیم» توی دیگ افتاده است.
به این عبارات نیز توجه کنید: «حلیم خود را به هم زدن» به معنی به کار خود پرداختن و کاری به کار دیگران نداشتن، «حلیم کسی را همزدن» به معنی دخالت کردن در کار کسی، و «برای حلیم خود روغن داغ کردن» به معنی به نفع خود کار کردن است.
ـ «مرد خانواده» انسانی است که هزاران استعداد و قابلیت دیگر نیز دارد اما به ترین مرد خانواده آن است که «نانآور» خانواده است. و بقیه اعضای خانواده ی او «نان خور» او به شمار می آیند.
ـ وقتی میخواهند زوجی را به داشتن فرزند تشویق کرده و از نگرانی آنان بکاهند می گویند: «هرآن کس که دندان دهد، نان دهد».
ـ استعاره ی «خوردن کفگیر به ته دیگ»: به معنی فقیر و بیپول شدن یا ورشکست شدن است. علامت فقیر شدن شخص ثروتمند، خوردن کفگیر او (یعنی وسیله کشیدن پلو) به ته دیگ است و دوران پلوخوری او گذشته است.
ـ علامت توانمندی نیز آن است که «دست کسی به دهانش برسد».
ـ هر عمل انسان با نتیجه ی آن تناسب مشخصی دارد و «هرچقدر که پول بدهد آش میخورد».
ـ در ذهن فارسی زبان، هنگامی که تغییری در وضعیت و موقعیت های نامطلوب ایجاد نمی گردد، باز «همان آش و همان کاسه!» است.
ـ و انسان ِ با تجربه را انسانی میداند که سرد و گرم زندگی را «چشیده» باشد.
ـ و اگر کسی که بخواهد از فکر، عقیده یا تصمیم کسی در مورد مسئله خاصی سردربیاورد، باید ببیند که «مزه دهان او» چیست.
ـ بسیاری از چیزها نیز مزه دارند، از جمله شکست که تلخ است. یا آدمهای شوخطبع که «بامزه» یا «بانمک» هستند و یا آدمهای لوس که بیمزه یا بینمک هستند. یعنی قوه چشایی به عنوان ابزاری کمکی در شناخت مطرح است.
ـ شیر اولین خوراک انسان است و مزه ی شیر اولین مزهای است که قوه چشایی انسان آن را ادراک میکند. صفت شیرین در زبان فارسی به همین مزه نظر دارد. همه پدیدها و وقایعی که به این صفت موصوف شود، ذهن فارسی زبان را به مزهی نخستین چیزی که خورده است، متوجه میسازد. طعم پیروزی (مانند شیر) شیرین است. طعم خربزه، باقلوا و حلوا هم همینطور. بعضی از بچهها هم شیرین هستند. همچنین صحبتکردن یا لهجه ی بعضیها شیرین است.خود زبان فارسی نیز هنگامی که پ را جانشین ف کنند، به قند و شکر و عسل تبدیل میشود!
ـ شخص بداخلاق را نمیشود با یک من عسل هم خورد!
ـ کار فرد متملق و چاپلوس نیز چیدن بادمجان دور قاب است.
ـ برای کسی «تره خرد کردن» یا «سبزی پاک کردن» نیز به معنی تملقگویی و چاپلوسیکردن است که امروزه شکل منفی آن یعنی «تره خرد نکردن برای کسی» یا «سبزی خرد نکردن برای کسی» رایج است، که معنی ِ برای کسی اهمیت قایل نشدن، کسی را تحویل نگرفتن و یا قدرت او را به رسمیت نشناختن دارد.
ـ شکم ِ همواره سوگوار را با خوردن خوراکی های بادآورده « از عزا درمی آورند»
ـ «شکمسیر» نیز از مفاهیم سیاسی رایج در میان هنرمندان متعهد است. شکم سیر یعنی کسی که در رفاه است و خبری از حال گرسنگان ندارد.
ـ همان کسانی که دایمن از شکم و خوردن سخن می گویند، «از سرشکم حرف زدن» را سخن بی هوده گفتن معنی میکنند.
ـ شکم را صابون زدن به معنی به خود وعده ی خوردن دادن و خود را آماده «لفت و لیس» کردن می باشد.
ـ تشبیه دختران زیبا به «هلوی پوستکنده» و گفته هایی چون («جیگرتو بخورم» یا «بخورمت» و نیز توصیف اعضای بدن یار به چیزهای خوردنی (لب مثل عسل یا حلوا، پستان مثل لیموشیرین یا انار) در زبان فارسی « مثل نقل و نبات» به کار می رود.
ـ «خوردن» که وسیلهای برای جلب محبت است، خود میتواند به عنوان سلاحی هراس آور نیز مورد استفاده قرار گیرد. «چیز» از جمله خوردنیهای خطرناک در ایران قدیم بوده است و اسرار تهیه ی آن مانند ساختن سموم گوناگون از جمله علوم پنهانی است و به یاری آن دیگران را «چیزخور» میکردهاند.
ـ خوردنیهای ایران اغلب مطبوع و خوشمزهاند. اما گاه «خوردنیهای» زشت و کریه نیز در «آشپزخانه زبان فارسی» یافت میشود.که «چس» یکی از آنهاست و خوردن آن نشانه ای از نداشتن دست و دلبازی و بخشندگی نزد خورنده آن است. لقب مشمئزکننده فرد خسیس نیز در این زبان «چسخور» است.
ـ یکی از چیزهای «خوردنی» دیگر در زبان فارسی «گُه» است و تعریفکردن از خود را مانند خوردن آن میدانند. کودکان نیز از این فعل برای ابراز پشیمانی از رفتار یا کار ناپسند خود استفاده میکنند. در داستان «موش و گربه» ی زاکانی هنگامی که سفیر موشها پیام شاه کشور را به گربه میرساند: «یا برو پایتخت در خدمت / یا که آماده باش جنگانا»، جواب گربه این است که: گربه گفتا که شاه گه خورده/ من نیایم برون ز کرمانا. گهخوردن در اینجا به معنی غلطکرده و چرت گفته است می باشد.
ـ در گفت و گو های میان مردان، خوردن آلت تناسلی و همینطور بیضه (تخم) در جملات تهدیدآمیزی که بر عدم توانایی طرف مقابل برای انجام کاری تأکید میکند، رایج است : [ اگه شکایت کنه برات حسابی دردسر درست میشه. ـ نه بابا. فلانمو نمیتونه بخوره!].
ـ خوردن «حلوای زنان» به معنی همخوابگی با آنان امروزه دیگر منسوخ گشته است. نظامی در داستان خسرو و شیرین صحنهی جالبی را به تصویر میکشد. خسرو در اولین ملاقات خود با شیرین قصد همخوابگی با او را میکند. «لبش بوسید و گفت ای من غلامت/بده دانه که مرغ آمد به دامت. یک امشب تازه داریم این نفس را/که بر فردا ولایت نیست کس را». اما شیرین که عشق بازی را میپذیرد، تقاضای همخوابگی را به آینده موکول میکند: «من آن شیرین درخت آبدارم /که هم حلوا و هم جلاب دارم. نخست از من قناعت کن به جلاب /که حلوا هم تو خواهی خورد مشتاب».
ـ هنگامی که دخالت دو شخص در یک کار نتیجه ای نا خواسته به بار میآورد، در ذهن فارسیزبان این عبارت را زنده میکند که «وجود دو آشپز، آش را یا شور می کند یا بینمک ».
ـ «کباب شدن دل یا جگر » به معنی متأثر شدن از واقعهای دردناک از قدیم در زبان فارسی رواج داشته است . به گفته ی فردوسی: مبادا که تاج از تو گریان شود/ دل انجمن بر تو بریان شود. همچنین از مولانا: زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم/ زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم. جمله ی «دلم سوخت» باید حالت روحی و روانی پیچیدهای را به شنونده نشان بدهد و «دلم کباب شد» تشدید همین حالت است. همچنین «کبابکردن کسی» و یا «جلزولز درآوردن از کسی» از جمله ی تهدیدات رایج است.
ـ «تلخگوشت» نیز صفتی برای انسان بداخلاق به شمار می رود.
ـ و آدم فرصت طلب نیز همیشه نان را به نرخ روز می خورد
و هنگامی که غذا خارج از اندازه خوش مزه باشد، فارسی زبان « انگشتانش را هم با آن می خورد».
فعل «خوردن» در زبان فارسی دارای اهمیتی استثنایی و جایگاهی منحصر به فرد می باشد. استفادههای «مجاز» از این فعل آنقدر متعدد است که حذف شان از این زبان، زبان فارسی را مختل می سازد. از این رو هیچ فعل دیگری در زبان فارسی با فعل «خوردن» قابل مقایسه نیست و همان گونه که انسان بدون «خوردن» از پای میافتد، حذف فعل «خوردن» زبان فارسی را یکسره ازکار میاندازد و به رابطه آن با واقعیت مادی و زندگی روزمره آسیب می زند. فارسی زبانان بدون این فعل دیگر نمی توانند « غم بخورند» و از « افسوس خوردن » بر هر چیزی باز می مانند. ، دیگر نمی توانند «سوگندی بخورند» و یا «خودخوری» نمایند. کسی نیز نمیتواند با پرحرفی خود «مغز آنان را بخورد». «جیگر» کسی را نمیتوانند بخورند و یا حماقت شخص ابلهی را نتیجه «خوردن مغز خر» بدانند.
شماراین گونه عبارات و استعارهها بسیار زیاد است و پرداختن به همه ی آنها فرصت بیش تری میخواهد. ما در پایان برای قانع ساختن خوانندگان دیرباورمان آنان را به «فرهنگ بزرگ سخن» تالیف آقای حسن انوری اشاره داده و توجه آنها را به معنی فعل «خوردن» در آن جا جلب می نماییم:
قسم، سوگند، حق، گول و فریب، سرما، سر (مأیوس شدن)، غوطه، تاب، غم، خود، رشوه، شلاق، کتک، فحش، توسری، صدمه، افسوس، «خون خود»، جوش، حرص، مغزخر (حماقت)، مغز یا سر کسی را (به معنی زیاده روی در حرفزدن)، حسرت، غبطه، مال، عصبانیت یا خشم (فروخوردن). گرما و سرما، شکست، رنج و سختی (فردوسی: زدشمن جهان پاک من کردهام، بسی رنج و سختی که من خوردهام). [ و از استفادههایی مانند «لباس بدن را میخورد» و «اتومبیل بنزین میخورد» و «بقال سرکوچه تومنی پنجزار میخورد و نیز از مشتقات «خوردن به معنی اصابت کردن» مانند: زمین خوردن، چاقوخوردن، تیرخوردن و چشمخوردن و مانند آن می گذریم ].
کوتاه سخن آن که، اگر همه ی انواع استفاده از فعل «خوردن» را که ما بسیاری از آن ها را نیز ناکفته گذاشته ایم، در نظر بگیریم، میتوان ادعا کرد که فارسی زبانان از هنگامی که به دنیا میآیند تا هنگامی که میمیرند درحال خوردن هستند. نگاهی به تنها فهرست بالا، هر خوانندهای را از نیرو و توان دستگاه گوارشی این گروه از مردم جهان شگفت زده میسازد.
از تارنمای چهار دیواری
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : سودابه صولتی
3- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان واحد شمارش "یک" را به جای "یای" نکره به کار می برند؟ - مَعرِفه (شناخته، در انگلیسی: definite که با the می آید) - نَکَره (ناشناخته، در انگلیسی indefinite که با a/an می آید). در زبان پارسی نشان نکره حرف «ی» است که در پایان اسم افزوده میشود مانند: در واقع فرق «ی» و «یک» در فارسی مانند فرق a/an با one در انگلیسی است. اگر بخواهیم برابر انگلیسی این دو جمله را بنویسیم، میشود گفت:
1- آیا می دانستید که کسانی در زبان های اروپایی، (به ویژه در زبان انگلیسی) نام زبان فارسی را (که در انگلیسی "پرشن" (Persian) گفته می شود،) به نادرستی "فارسی" (Farsi) می نامند ؟ نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پرژن (یا پرشن) (Persian) می گویند. اگر چه این گفته ساده می نماید، ولی در سال های اخیر در زبان انگلیسی به گونه ای روز افزون به جای واژه ی پرژن (Persian)، از واژه ی فارسی (Farsi) استفاده می شود سده ها است که در غرب برای نامیدن زبان فارسی از واژه ی پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های "پارس" و "پارسی" بر می گردد. هنگامی که هزار سال پیش از میلاد مسیح قوم های آریایی به سرزمین پرسیس مهاجرت کردند، نامشان پارس و زبانشان نیز پارسی شناخته شد. این زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسیاری در دوره های گوناگون شده است که نتیجه ی آن پدیداری پارسی کهن (که تا سه سده پیش از میلاد زنده بوده)، پارسی میانه یا پهلوی (که تا سده ی نهم پس از میلاد رایج بوده) و پارسی نو که پس از تسلط عرب ها "فارسی" نامیده شد. ولی در غرب از همان دوران یونان و رم باستان این زبان زا پرژن (Persian) - یا با تلفظی شبیه به آن خواندند. اکنون ولی ناگهان در امریکا و نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی به جای نام انگلیسی (Persian) یا فرانسوی (Persane) یا آلمانی Persisch)) آن، واژه ی "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ایران یا کشورهای فارسی زبان است، به کار برده می شود کسانی که (با انگیزه ها و دلایل گوناگون) به رایج کردن این واژه در زبان های خارجی کمک کردند اینان بودند: - مدیران کشوری پس از انقلاب که در اخبار انگلیسی و دیگر زبان های خارجی، در نشریات انگلیسی، در بروشورهای جهان گردی، و در اعلامیه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند. با انقلاب بهمن و سپس با رویداد گروگان گیری، ایران نا گهان در مرکز توجه قرار گرفت. اکنون دیگر همه به این توجه داشتند که مسئولان انقلاب ایران چه می گفتند و اینان از واژه ی فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند. برای مثال حتا امروز نیز دریک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد به نام "فارسی سرویسس" (Farsi Services). هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را در انگلیسی فارسی بخواند، طبعن بسیاری از وابسته های سیاسی کشور های دیگر که در ایران اقامت دارند نیز آن را به همان نام می خوانند. به ویژه اگر آنان از کشورهایی باشند که در آن جا نیز به زبان ما فارسی می گویند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکیه و غیره). این افراد نیز به پیروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگلیسی زبان ما راFarsi می نامند. - گروه بعدی که از واژه ی فارسی (Farsi) برای نامیدن این زبان در انگلیسی استفاده می کنند برخی از زبان شناسان هستند. این ها معتقدند که برای تشخیص زبان هایی که در ایران، افغانستان، و تاجیکستان رایج است به تراست که زبان ایران را فارسی (Farsi)، زبان افعانستان را دری (Dari) و زبان تاجیکستان را تاجیک (Tajik) بنامند و اطلاق واژه پرژن (Persian) به همه ی آن ها درست نیست. و این اعتقاد بر این پایه استوار است که این ها سه زبان مختلف، یا بر طبق نظرات برخی دیگر از آنان، دست کم سه گویش گوناگون هستند. دلایل بسیاری برای رد این نظریه ی زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگلیسی در انگلستان و انگلیسی در آمریکا با یکدیگر تفاوت هایی دارند، ولی این دو گونه را دو زبان مختلف به نام های انگلیسی و امریکایی نمی خوانند بلکه در صورت لزوم به آن ها انگلیسی (English) و انگلیسی امریکایی (American English) اطلاق می کنند. به همین روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با یکدیگر تفاوت های فاحشی دارند، اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. . - کسان دیگری که از این واژه برای نامیدن زبان فارسی در زبان های دیگر تا حدی به طور طبیعی استفاده می کنند، عبارتند از آنان که نام این زبان در زبان مادری اشان نیز فارسی است. این ها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترک ها، پنجابی ها، و غیره هستند که در هنگام مکالمه به انگلیسی تمایل دارند که از همان واژه آشناتر در زبان خود استفاده کنند. - گروه بعدی و عامل عمده ی رواج واژه ی "فارسی" در زبان انگلیسی، مهاجران و پناهندگان سیاسی / اقتصادی پس از انقلاب هستند. این گروه از همه بزرگ تر بوده و دسترسی به آنان برای گفت و گو پیرامون نام زبان فارسی در زبان های خارجی نیز از همه دشوارتر است. بیش تر این افراد به هنگام ورود به غرب به هیچ زبانی به جز فارسی آشنایی نداشته اند و برخی از آنان هنوز هم زبان کشور میزبان را به خوبی فرا نگرفته اند. آنان هنگام پر کردن درخواست نامه های اداره های مهاجرت در امریکا و کانادا و کشورهای اروپایی و در برابر پرسش "زبان مادری شما چیست؟" می نوشتند فارسی (Farsi) و نمی دانستند یا هنوز هم نمی دانند که نام زبان آنان در انگلیسی یا دیگر زبان های اروپایی فارسی (Farsi) نیست. نتیجه این که که در سال های اخیر ما شاهد ظهور این واژه در اسناد و ادبیات اداره های مهاجرت کشورهای غربی بوده ایم. - گروه بعد و در ادامه گروه قبلی، ایرانیان نسل دوم هستند. اینان از پدر و مادر خود شنیده اند که نام زبان مادری اشان فارسی (Farsi) است و این احتمالن همان چیزی است که در مدارس آخر هفته که برخی از آنان برای فراگیری زبان فارسی در آن شرکت می کنند نیز بدان ها آموزش داده شده است، ولی از آن جا که بسیاری از جوانان نسل دومی مطالعه ی چندانی در باره ی زبان و فرهنگ خود به زبان انگلیسی ندارند، هیچ گاه این فرصت را نیافته اند که نام زبان خود را در کشور دومشان کشف کنند. از این ها گذشته، برخی از نسل دومی ها بنا به عادت، هنگامی که به زبان دیگری سخن می گویند، از واژه های زبان دیگر استفاده می کنند و واژه های فارسی هم از این عادت در امان نیست و رفت و برگشت بر سر آن از یک زبان به زبان دیگر به آسانی صورت می گیرد. ولی مجامع علمی، فرهنگی، هنری و دانشگاهی درز این کشورها همچنان از همان واژه ی پرژن (Persian) در زبان انگلیسی و سایر زبان های اروپایی استفاده می کنند. ایران شناسان غربی که از زمره ی نخستین کسانی هستند که به مطالعه ی علمی و نظام مند فرهنگ ایران باستان و ادبیات فارسی کلاسیک پرداختند، در استفاده از نام درست زبان فارسی در زبان های خارجی نهایت دقت را به خرج داده و به ندرت کسی را می توان یافت که از این قاعده خطور کرده باشد. برای آشنایی با دلایل متعدد نادرست بودن کاربرد Farsi به جایPersian به مقاله ی "نام زبان فارسی در انگلیسی" در موضوع "مسایل امروز زبان فارسی" نگاه کنید.
2- آیا می دانستید که به جز شمار اندکی از پژوهشگران، همه ی فارسی زبانان و فارسی دانان، و همه ی مردم ایران، به نادرستی بر این باورند که بیت: "بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی" سروده ی شاه سخن، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی است؟ جملهی "عجم زنده كردم بدین پارسی" نیمهی دوم بیتی بسیار مشهور (" بسی رنج بردم در این سال سی/ ...") و زبانزد ِ خاص و عام است. این بیت، در هیچ یك از دست نوشت های كهن شاهنامه، در متن بنیادین (اصلی) نیامده و تنها در زمرهی بیتهای نسبت داده شده به فردوسی در "هجونامه"ی برساخته به نام او دیده میشود. كلیدواژهی معنا شناختی ِ این بیت، واژهی "عجم" است كه در "فرهنگ وُلف"، تنها چهار كاربرد از آن در سراسر شاهنامه، به ثبت رسیده است: یكی در "گشتاسپنامهی دقیقی" (مُل، ج ٤، برگ ٢١٤، = مسكو، ج ٦، برگ ١٢٠، = خالقیمطلق، دفتر ٥، برگ ١٥٠، دیگری در بیت ٣٤ از ٤٥ بیت ِ "ستایش نامهی محمود" در آغاز ِ "روایت پادشاهی اشكانیان" (مُل، ج ٥، برگ ١٣٥، = مسكو، ج ٧، برگ ١١٤، = خالقیمطلق، دفتر ٦، برگ ١٣٧ )، سومین آن ها در پایان ِ "روایت پادشاهی ِ یزدگرد سوم " (مُل، ج ٧، برگ ٢٥٢، = مسكو، ج ٩، برگ ٣٨٢، = خالقیمطلق، دفتر ٨ ، برگ ٤٨٧) و سرانجام، چهارمین مورد در بیت ِ آمده در "هجونامه"ی آن چنانی كه پیش تر، بدان اشاره رفت. "من این نامه فرّخ گرفتم به فال / بسی رنج بُردم به بسیار سال". آنگاه در حال و هوای ذهنی خود و بیگانه با نگرش ِ فرهیختهی ایرانی حماسهسرای بزرگ و سرافراز، چنین سخن ِ خوار انگارانه و كوچك شمارانهای را پرداخته و – با این خام اندیشی كه اشاره به "رنج بُرداری سیساله"ی شاعر میتواند پردهی پوشانندهی دشنام واژهی "عجم" باشد – همانند ِ وصلهی ناهم رنگی بر جامهی زرْبفت و گران بهای گفتار ِ گوهرین ِ خداوندگار زبان فارسی دَری، پیوند زده است. اما امروز در رویكرد و برخورد با گذشتهی نابهسامان تاریخیمان و آن همه ناروا كه ایران ستیزان ِ بیگانه و "خودی" بر ما رواداشتهاند، دیگر جای كوتاهآمدن و سازش كاری و سخن در پرده گفتن و پی روی چشم بسته از رهنمود ِ فریبنده و گمراهكنندهی "رَه چُنان رَو كه رَه رََوان رفتند!" نیست. هنگام آن رسیدهاست كه همهی گذشتهی تاریخی و فرهنگیمان را آشكارا و بیپروا به كارگاه ِ نقدی فرهیخته ببریم و از "چراگفتن" و "شك ورزیدن" و "باز اندیشیدن" در هیچ اصل و باوری، پروا و پرهیزی نداشتهباشیم. در مورد درون مایهی این یادداشت، از "عام" توقعی نیست كه بداند این بیت با همهی بلند آوازگی و نمود ِ فریبنده و كاربُرد گستردهاش، سرودهی فردوسی نیست و دشنام واژهی "عجم" جایی در واژگان متن شاهنامه ندارد. اما "خاص" چرا بی هیچ پشتوانهی دست نوشت شناختی و بدون ژرف نگری در درون مایهی ایران ستیزانه و اهانت آمیز آن، انتسابش به استاد توس را پذیرفته و در همه جا به منزلهی سخنی افتخارآمیز و غرورانگیز میخواند و مینویسد تا جایی كه در یك نشست ِ شاهنامهپژوهی ویژهی گرامیداشت شاعر نیز، آن را عنوان ِ یك سخنرانی قرارمیدهد؟ دیگر چه بگویم؟ "در خانه اگر كس است، یك حرف بس است!" نویسنده: جلیل دوستخواه
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 21:54 :: نويسنده : سودابه صولتی
دگرگونی های زبان فارسی
دگرگونی یکم : اوستا
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : سودابه صولتی
بانوی من
بانوی سبز و آبی هفت آسمان غزل چشمان تو چکانده به رنگین کمان غزل
پیوسته از طنین دعای تو می رسد در خواب نیمه شب به دل شاعران غزل
اعجاز رویش سخن و یک جهان غزل
لالایی تو بارقه ی داستان،غزل
وقتی حکایت غزلی ذکر نام توست حس می شود رسول خدا هم در آن غزل
بانوی سبز و آبی هفت آسمان غزل
تابیده از میان دو انگشتمان غزل
شاعر بیا به انجمن ما بخوان غزل پنج شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : سودابه صولتی
نمیگم بخونید نمیگم نخونید آریایی : مولانا عبدالکبیر(فرخاری) کانادا، ونکوور
عیان صد راز پنهـــــان آفریدی صدف را گـــــوهر شبتاب دادی ز نیسان در غلطـــــــان آفریدی خورد تا شیــــرپستان آفریدی خلف بر خویآآش انسان آفریدی تو روشن چرخ و کیوان آفریدی دهـــــــان را پر زدندان آفریدی بسنگ صـــــخره ایمان آفریدی جهان را زیر فــــــرمان آفریدی در آن جنبــــــنده قربان آفریدی به گل چــــــاک گریبان آفریدی از این قدرت به قانــــــــون عدالت چرا مردم نه یکســـــان آفریدی کسانی سیــــــــــنه بریان آفریدی به دیگر قصرو ایوان آفـــــریدی زمادر هر دو یکســــــان آفریدی رۀ لطفت بدو نان آفـــــــریدی ز چه آخـــــــــند نادان آفریدی یتیمان بی لــــب نان آفریدی دو چشم بیـــــــوه گریان آفریدی به ره افریط و شیـــطان آفریدی به شاخی مار پــــــیچان آفریدی به پایش سنـــگ عصیان آفریدی که گرگ گشــــنه چوپان آفریدی
بگوید حرف حق فرخاری بر تو سخنی با خدا پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 20:36 :: نويسنده : سودابه صولتی
سیر تکامل در شعر و ادب فارسی
حافظ:
تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت. جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانــه بسوخت
فروغ فرخزاد:
ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده
سهراب سپهری:
دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست
ترانه امروزی:
دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه
رپ:
دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت
خدا از این به بعد رو به خیر کنه!!... پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 20:23 :: نويسنده : سودابه صولتی
جوانی در اشعار : سعدی :
جوانا ره طاعت امروز گیر که فردا جوانی نیاید ز پیر
قضا روزگاری زمن در ربود که هر روزش از پی شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که درباختم
مولوی : زان که خوی بد بگشته ست استوار
مور شهوت شد ز عادت هم چو مار
مار شهوت را بکش در ابتدا
ورنه اینک گشت ما رت اژدها
هر چه اندیشی ، پذیرای فناست آنکه در اندیشه ناید، آن خداست (دفتر دوم 3107) گر نریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد قسمت یک روزه ای (ما توان و قدرت شناخت ذات مطلق را نداریم و هر کسی بقدر کوزه وجودی خویش از این دریا نصیبی دارد) این هم یک غزل زیبا رو رو که نه ای عاشق ای زلفک و ای خالک ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |